اما با آن چشمان قشنگت که
نگاه که میکنی
حرفها
کلمه ها
واژه ها
به سمت تو میدوند
و شعر میشوند .
دلی که در دو جهان جز تو هیچ یارش نیست
گرش تو یار نباشی جهان به کارش نیست
چنان ز لذت دریا پر است کشتی ما
که بیم ورطه و اندیشهٔ کنارش نیست
کسی بهسان صدف واکند دهان نیاز
که نازنین گوهری چون تو در کنارش نیست
خیال دوست گلافشان اشک من دیدهست
هزار شکر که این دیده شرمسارش نیست
نه من ز حلقهٔ دیوانگان عشقم و بس
کدام سلسله دیدی که بیقرارش نیست
سوار من که ازل تا ابد گذرگه اوست
سری نماند که بر خاک رهگذارش نیست
ز تشنهکامی خود آب میخورد دل من
کویر سوختهجان منت بهارش نیست
عروس طبع من ای سایه هر چه دل ببرد
هنوز دلبری شعر شهریارش نیست
بیا پیشم بمون تنها نمونم میخوام تا ابد برات بخونم
میخوام بگم عشق پر زده تو دل من کلی غم زده
اگه بیای بمونی پیشم تا ابد راضی میشم
ته نشین شده عشقی که ما داشتیم شمع و پروانه که سوختن ما کاشتیم
عشق از سه حرف تشکیل شده ع.ش.ق اینجوری تعریف شده
علاقه ی شدید قلبی معنیش شده دوست داشتن با عشق در گیر شده
عشق پر زده تنهام میای پیشم فردا
مثال عشقمون مثل ادم و حوا عشق پر زده تو رو خدا برگرد دیدی