شنبه ۰۵ اسفند ۹۶ | ۱۰:۳۰ ۲,۳۸۵ بازديد
باز امشب غزلی کنج دلم زندانی است
آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است
هیچ کسی تلخی لبخند مرا درک نکرد
های های دل دیوانه ی من پنهانی است
باز امشب غزلی کنج دلم زندانی است
آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است
هیچ کسی تلخی لبخند مرا درک نکرد
های های دل دیوانه ی من پنهانی است
تنها
هنگامی که خاطره ات را می بوسم
درمی یابم دیری است که مرده ام
چرا که لبان خود را از پیشانی خاطره ی تو سردتر می یابم
از پیشانی خاطره ی تو
ای یار
ای شاخه ی جدامانده ی من
به زمستان فکر می کنم و
نداشتنت
فکرِ شبهای بلندش
تنم را می لرزاند
تو زردیِ روزگار
امروزتون
به سرخی سیب باشه
انشا الله … !
خداحافظ ای چشمه روشنایی
خداحافظ ای قربت و آشنایی
خداحافظ ای قصه ناتمامم
خداحافظ ای روح خواب و خیالم